دل نوشته های پرنده مهاجر |
|||||
لب که باز می کنی، سبک می شوی سخن که می گویی بیان می شوی وقتی می نویسی دیده می شود فکرهایی هست برای خودمان حرف هایی هست در دلمان و قصه هایی در سرمان و عیب هایی هست در درونمان که تا لب به سخن باز نکنیم آشکار نمی شود. به قول یکی املا نگفته غلط ندارد به قول دیگری تا مــرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد پس می گویم و مینویسم تا که جاری شوم چون آب از فکــر به سخن از سخن به دیدن از دیدن به شنیدن و از شنیـدن به گفتار و از گفتـــــار به تکرار جاری می کنم افکارم را در مزارع فکر دیگران و می بارم چون ابر بر سرزمین های چشم مردم
درباره وبلاگ ![]() این پرنده مهاجر همیشه عاشق پرواز حالا با بالی شکسته میخونه چه غمگین آواز توی یک هجرت جمعی دست بیرحمه صیاد اونو از جفتش جدا کرد با تنهایی آشنا کرد نجوای دو جفت عاشق روی شاخه های تنها شعری عاشقانه بود صدای قشنگ بالش تو فضای بی کرانه بهترین ترانه بود حالا تنها حالا خسته با دلی از غم شکسته بی صدا تر از همیشه با خودش تنها نشسته با صدای غم گرفتش شعر تنهایی میخونه سوز غمگین صداشو اونی که تنهاست میدونه ************* از اینکه به کلبه درویشی من اومدین بسیار خوشحالم. من نیما متولد 1366هستم ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |